This post, originally posted in Iran dar Jahan news website, is written by an Iranian Gay Asylum seeker, Hooman Khanipor, who is currently living in Turkey waiting for the United Nations High Commissioner for Refugees' decision on his asylum request. The original post is in Persian, and that is how it is re-posted here. I will try to translate this post into English when I find the time.
The author, Hooman, used to work with TV/Cinema crews in Iran as an assistant set designer. So, he worked with several Iranian film stars. Here, he writes of one instance of homophobia he had to endure on the set of a TV series he was working on. He recalls how two different famous actresses on the set insulted him because of his gayness which was an open secret for the crew. Unfortunately, he does not mention the name of these actresses in this piece.
هومن خانیپور ـ ایران در جهان: چند روز پیش در کوچه پس کوچههای آنکارا، نزدیک جایی که کار میکنم، اتفاقی و به شکل هیجانانگیزی یک هنرمند ایرانی را دیدم که برخلاف عادت مریضگون این یک سال که در این مواقع، کلامی حرف نمیزنم تا کسی نفهمد من هم ایرانی هستم، لبم به سلام باز شد.
از آنجایی که دو سال و نیم پیش، در یک سریال، نقشی را بازی میکرد که من هم درگروه طراحی صحنه آن، مشغول به کار بودم، آشنایی نسبیای از من در ذهن داشت و به گپ و گفت نشستیم. او از اقداماتش برای رفتن به آمریکا گفت و من از چند و چون پناهجویی و بیپناهی.
در پی سئوالهایش، از دلیلِ پناهجوییم پرسید و شنید کههمجنسگرا هستم.
در طول مدت گفتگویمان چند بار با خلوص نیت خاصی یادآوری کرد که باز هم به ترکیه خواهد آمد و هر کاری داشتم و چنانچه چیزی لازم داشتم، کولهبارش همیشه سبک است و میتواند برایم بیاورد؛ نشانیهای ارتباطی در فیسبوک و اینترنت رد و بدل شد و بعد از کلی اظهار خوشحالی از این غافلگیری، خداحافظی کردیم.
اما باز محبوس پنجرهای از خاطراتم شدم؛ بهار دو سال پیش که در آن سریال، دستیار طراح صحنه بودم، بعد از یک سال رابطه کاری، همه عوامل میدانستند که هومن یک همجنسگراست و تازه از کوره داغ یک شکست عشقی نابودکننده نجات پیدا کرده است.
یک روز صبح قبل از کلید خوردن کار، یکی از بازیگران معروف و سرشناس خانم در عرصه تئاتر و سینما که کلی جایزه و سیمرغ هم بهش دادهاند و یکی از نقشهای اصلی سریال را داشت، برای کمی خوش و بش صبحگاهی به من گفت: «هومن دیشب یه پسره به من زنگ زد و از بس با ناز و ادا حرف میزد فکر کردم تویی (و صدایش رو با عشوهای که سعی میکرد اجرای تحقیرآمیزی داشته باشه تقلید کرد) پرسیدم هومن تویی؟ اونم گفت نه هومن کیه؟»
به او گفتم: «یعنی من اینقدر با ناز و ادا حرف میزنم؟»
جواب داد: «گی هستی دیگه، فرقی نمیکنه بالاخره ناز و اداهایی داری!»
این انتخاب آگاهانه خودم بود که هویت واقعیام را اعلام کنم و در محیط کارم خیلی هم راحت بودم و به کسی اجازه نمیدادم که به زندگی شخصیم اهانتی بکند.
در آن لحظاات کمی فکر کردم که «خب ناز و ادا دارم که دارم، تو دلم گفتم خانم... یکی طلبت تا به موقعش جواب این حکایت تعریف کردن تحقیرآمیزت رو بدم!»
افراد دیگری از جمله بازیگرها و گریمورها هم گفتگوی ما را میشنیدند، یکی دیگر از معروفترین هنرپیشههای تئاتر و سینما که ایشان هم خانم بود و شخصیت عجیب و غریب و غیر طبیعیای هم داشت، بیمقدمه رو به من کرد و گفت: «اِ تو هم از کو...یهایی؟!»
از حرفش خیلی جا خوردم و ناراحت شدم، در عرضِ چند دقیقه مورد حمله دو برخورد همجنسگراستیز که هر کدام رنگ و بوی خودش را داشت، قرار گرفته بودم؛ اولی لحن تحقیرآمیزش کمتر بود و شوخیهایی باهم داشتیم، اما دومی خیلی تهاجمی و بدون آنکه صمیمیتی بینمان باشد، تازید!
تفاوت میان اینکه از دو بازیگر به اصطلاح سرشناس و معروف و همه جا و همه کس دیده، خمپارههایهمجنسگراستیزی دریافت کنی، تا از جانب آدمهای سادهای که در خیابان راه میروند، مانند شب با روز است.
یادم نیست چقدر طول کشید که جوابش را دادم، اما در جوابش و مقابل همه، گفتم: «اونی که شما میگی من نیستم، اونی که شما میگی معمولا دوست پسرا و شوهرای شماها هستند که اینجوری از آب در میان، من گی هستم، همین!»
سکوت مرگباری برقرار شد! میدانم که آن روز جواب همجنسگراستیزی را با همجنسگراستیزی دادم، آن جواب در حال حاضر چندان برای خودم هم قابل قبول نیست؛ دو سال و نیم گذشته و خیلی دلم میخواست بازیگر دوم را ببینم و چشم تو چشم به او بگویم: «خانم منم مثه دوست پسرا و شوهرای شما کو....یام، آره من کو....یام!»
من هر آنچه که بخواهند بر آن دیکتاتوری جنسیتی و جنسی اعمال کنند و اسمی به ظاهر تحقیرآمیز بر آن بگذارند، هستم!
در پی سئوالهایش، از دلیلِ پناهجوییم پرسید و شنید کههمجنسگرا هستم.
در طول مدت گفتگویمان چند بار با خلوص نیت خاصی یادآوری کرد که باز هم به ترکیه خواهد آمد و هر کاری داشتم و چنانچه چیزی لازم داشتم، کولهبارش همیشه سبک است و میتواند برایم بیاورد؛ نشانیهای ارتباطی در فیسبوک و اینترنت رد و بدل شد و بعد از کلی اظهار خوشحالی از این غافلگیری، خداحافظی کردیم.
اما باز محبوس پنجرهای از خاطراتم شدم؛ بهار دو سال پیش که در آن سریال، دستیار طراح صحنه بودم، بعد از یک سال رابطه کاری، همه عوامل میدانستند که هومن یک همجنسگراست و تازه از کوره داغ یک شکست عشقی نابودکننده نجات پیدا کرده است.
یک روز صبح قبل از کلید خوردن کار، یکی از بازیگران معروف و سرشناس خانم در عرصه تئاتر و سینما که کلی جایزه و سیمرغ هم بهش دادهاند و یکی از نقشهای اصلی سریال را داشت، برای کمی خوش و بش صبحگاهی به من گفت: «هومن دیشب یه پسره به من زنگ زد و از بس با ناز و ادا حرف میزد فکر کردم تویی (و صدایش رو با عشوهای که سعی میکرد اجرای تحقیرآمیزی داشته باشه تقلید کرد) پرسیدم هومن تویی؟ اونم گفت نه هومن کیه؟»
به او گفتم: «یعنی من اینقدر با ناز و ادا حرف میزنم؟»
جواب داد: «گی هستی دیگه، فرقی نمیکنه بالاخره ناز و اداهایی داری!»
این انتخاب آگاهانه خودم بود که هویت واقعیام را اعلام کنم و در محیط کارم خیلی هم راحت بودم و به کسی اجازه نمیدادم که به زندگی شخصیم اهانتی بکند.
در آن لحظاات کمی فکر کردم که «خب ناز و ادا دارم که دارم، تو دلم گفتم خانم... یکی طلبت تا به موقعش جواب این حکایت تعریف کردن تحقیرآمیزت رو بدم!»
افراد دیگری از جمله بازیگرها و گریمورها هم گفتگوی ما را میشنیدند، یکی دیگر از معروفترین هنرپیشههای تئاتر و سینما که ایشان هم خانم بود و شخصیت عجیب و غریب و غیر طبیعیای هم داشت، بیمقدمه رو به من کرد و گفت: «اِ تو هم از کو...یهایی؟!»
از حرفش خیلی جا خوردم و ناراحت شدم، در عرضِ چند دقیقه مورد حمله دو برخورد همجنسگراستیز که هر کدام رنگ و بوی خودش را داشت، قرار گرفته بودم؛ اولی لحن تحقیرآمیزش کمتر بود و شوخیهایی باهم داشتیم، اما دومی خیلی تهاجمی و بدون آنکه صمیمیتی بینمان باشد، تازید!
تفاوت میان اینکه از دو بازیگر به اصطلاح سرشناس و معروف و همه جا و همه کس دیده، خمپارههایهمجنسگراستیزی دریافت کنی، تا از جانب آدمهای سادهای که در خیابان راه میروند، مانند شب با روز است.
یادم نیست چقدر طول کشید که جوابش را دادم، اما در جوابش و مقابل همه، گفتم: «اونی که شما میگی من نیستم، اونی که شما میگی معمولا دوست پسرا و شوهرای شماها هستند که اینجوری از آب در میان، من گی هستم، همین!»
سکوت مرگباری برقرار شد! میدانم که آن روز جواب همجنسگراستیزی را با همجنسگراستیزی دادم، آن جواب در حال حاضر چندان برای خودم هم قابل قبول نیست؛ دو سال و نیم گذشته و خیلی دلم میخواست بازیگر دوم را ببینم و چشم تو چشم به او بگویم: «خانم منم مثه دوست پسرا و شوهرای شما کو....یام، آره من کو....یام!»
من هر آنچه که بخواهند بر آن دیکتاتوری جنسیتی و جنسی اعمال کنند و اسمی به ظاهر تحقیرآمیز بر آن بگذارند، هستم!
No comments:
Post a Comment